عقد من و همسریعقد من و همسری، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
یکی شدن دلهامونیکی شدن دلهامون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
مامان آینده مامان آینده ، تا این لحظه: 36 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
بابای آینده بابای آینده ، تا این لحظه: 39 سال و 22 روز سن داره
حلما جونمحلما جونم، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

میوه بهشتی چیده شده ما

خاطرات سفر 2

سلام مامانی امروز اومدم که  ادامه خاطرات سفر عمره رو برات تعریف کنم تا اونجا گفتم که بعد از گذشت 5 ساعت به هتل رسیدیم حدودا ساعت 12 شب بود مدیر کاروانمون گفت کسایی که بچه کوچیک دارن یا ناتوانن یا ویلچری هستن بمونن فردا شب میبریمشون برای انجام دادن فریضه عمره این طوری شد که زندایی و سلاله کوچولو موندن برای فرداشب ما هم طبق قرارمون سریع رفتیم اتاقهامونو با چمدونها رو تحویل گرفتیم بعد از تجدید وضو راهی لابی هتل شدیم برای رفتن به مسجدالحرام وای دل تو دلم نبود قدمها برای رفتن تند و تندتر میشد قلبم داشت از جا کنده میشد اصلا انگار که دیگه متعلق به زمین نبودم شاید باورت نشه فندوقم وقتی سوار اتوبوس شدیم به جای ذکر گفتن تمام گناهام میومد جلوی ...
11 بهمن 1393

خاطره سفر 1

سلام فندوق مامان خوبی؟ اون بالا بالا ها خوش میگذره؟ تو این مدتی که نبودم خیلی اتفاقات افتاده و به خاطر مشغله زیاد نتونستم زودتر بیامو برات تعریف کنم ولی الان که نسبتاً سرم خلوته وقت و غنیمت شمردم که بیام برات بنویسم .ما یعنی مامان و دایی مهدی و زندایی و سلاله جیگر روز جمعه 5 دی ساعت 6:30 صبح سوار هواپیما شدیم به سمت فرودگاه جده وای که چقدر هیجان انگیز بود بعد از 3 ساعت و خورده ای ما به جده رسیدیم بعد از اونجا حرکت کردیم به سمت اتوبوس ها که سوارشیم و به سمت مدینه حرکت کنیم عجب حال و هوایی داشت یادش بخیر روضه رضوان، گنبد خضرا، رازو نیاز کردن تو مسجد النبی، خواستن تو از خدا، عاقبت به خیری همه، دعا برای دوستان نی نی وبلاگی،قبرستان بقیع،خ...
7 بهمن 1393
1